مرغ بی بال
محمد اسحاق  ثنا محمد اسحاق ثنا

 

زیر بار رنج گیتی  چون کمان شد پیکرم

ای فلک از درد و غم کردی تو غوغا بر سرم

 

از هجوم آتش بیداد این چرخ زبون

  چون سپند از ناله فارغ گشتن و خاکسترم

 

آن چنان سرشار ومستم  از شراب چشم یار

نیست حاجت گرکشم رنج و خمار و ساغرم

 

زاهدا ! از وعظ  تو صوت ریا آید بگوش

برنصیحت گو بگو نآیدفراز منبرم

 

در بهار از ناز آیی طرف گلشن بی نقاب

همچو گل از دیدنت چاک گریبان  میدرم

 

میکشم بوی خیالت در بغل شب تا سحر

صبح آید بوی یادت در مشام از بسترم

 

از ترقی غرب سایدسر به اوج آسمان

ازچه در شرق است پامال غریبی کشورم

 

مرغ بی بالم  ثنا  در حسرت سیر چمن

کی رسد تا بال پر پرواز تاگلشن پرم

  

 

30 -10 -2010

 

  وانکوور

کانادا


October 30th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان